غزل شماره 431 دیوان حافظ، لبش مي بوسم و در مي کشم مي + با تعبیر فال
لبش مي بوسم و در مي کشم مي به آب زندگاني برده ام پي نه رازش مي توانم گفت با کس نه کس را مي توانم ديد با وي لبش مي بوسد و خون مي خورد جام رخش مي بيند و گل مي کند خوي بده جام مي و از جم مکن ياد که مي داند که جم کي بود و کي کي بزن در پرده چنگ اي ماه مطرب رگش بخراش تا بخروشم از وي گل از خلوت به باغ آورد مسند بساط زهد همچون غنچه کن طي چو چشمش مست را مخمور مگذار به ياد لعلش اي ساقي بده مي نجويد جان از آن قالب جدايي که باشد خون جامش در رگ و پي زبانت درکش اي حافظ زماني حديث بي زبانان بشنو از ني
تعبیر غزل شماره 431 دیوان حافظ ، لبش مي بوسم و در مي کشم مي
بسیار انسان نکتهسنج و حساس هستید، در عین حال تودار و رازدار. شما به خوبی میدانید که چه زمانی برای انجام هر کاری مناسب است. اکنون زمان خوبی برای عملی کردن نیت شما نیست. کمی صبر و شکیبایی داشته باشید. اگر عجله کنید و جلوی زبانتان را نگیرید، ممکن است کارها بهدرستی پیش نرود. اما بدانید که در زمان مناسب، همه چیز به مسیر درست خود خواهد افتاد و شما به آنچه که خواستهاید خواهید رسید.